رمان فرستاده epub

رمان فرستاده epub
رمان فرستاده epub

برای خرید و دانلود  کتاب فرستاده  نوشته  مهسا حسینی  و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر،  اپلیکیشن طاقچه  را رایگان نصب کنید.

این کتاب رو قبلا وقتی در حال تایپ بود تا نیمه خونده بودم و الان فرصت شد کامل بخونمش و راستش متعجبم که چرا موژان من رو جای این کار چاپ نکردن.
چیزی که باعث تعجبم بود چند تا غلط واضح

کتاب به هیچ عنوان کشش نداشت. سوژه رمان به حدی تکراری بود که من بعد از صفجه ۶۰ کاملا می دونستم موضوع چطوره. دختر داستان تقریبا ۲۰ سالشه اما مثل یه بچه ی ۱۰ ساله رفتار می کمه اصلا به

رمان زیاد خوبی نبود. فانتزی زیادی داشت. ارزش چاپ نداشت این کتاب به نظرم

عالی بود، واقعا لذت بردم خیلی عالی بود مرسی مهساجان❤

رمان فرستاده epub

به طور کل بخوام نظر بدم داستان سرگرم کننده ای بود
برای چند ساعت خواندن و سرگرم شدن شدن خوب بود،
ولی خب ایراداتی هم داشت مثل مشکل مهراد با مارال که خیلی غیر منطقی بود کاش یک درگیری یا مشکل بهتری

لوس بود به نظرم تا حدی انگار که داستان خامه اما درکل بد نبود

رمان زیبایی بود

بنظرم موضوع خوب بود ولی اصلا جالب داستان پردازی نشده بود

داستان جالبی داشت جذاب بود و اصلا خسته کننده نیست

من دوست داشتم و عالی بود

طاقچه سایت و اپلیکیشن   دانلود کتاب الکترونیکی    و    دانلود کتاب صوتی    است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله،    روزنامه    و کتاب گویا را می‌توانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آن‌ها را بخوانید. در طاقچه  کتاب‌های روانشناسی  ،  رمان و داستان  ،   کتاب‌های تاریخی  ،   کتاب فلسفی  و هزاران  کتاب رایگان برای دانلود  وجود دارد.  

دانلود رمان فرستاده نوشته مهسا حسینی برای موبایل و کامپیوتر

 

خلاصه:

فرستاده روایت گر داستان زندگی دختریه که با رویاهاش زندگی میکنه .

جسوره ، احساساتیه ، خیالبافه ، نکته بینه و کنجکاو ! که با همین کنجکاویش مسیر زندگیش و عوض میکنه.

رمان فرستاده epub

 

از ﺧﻮﺷﯽ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﮑﺮدم . ﻣﯿﺨﻮاﺳﺖ دﺳﺘﻢ و ﺑﺒﻮﺳﻪ .

وای ﺧﺪای ﻣﻦ . . . اﻣﺎ ﻧﻪ . . . ﻟﺒﻬﺎش ﺗﮑﻮن ﺧﻮرد . اﻧﮕﺎر ﭼﯿﺰی ﻣﯿﮕﻔﺖ .

ﺻﺪاش از ﯾﻪ ﺟﺎی دور ﻣﯿﻮﻣﺪ . ﻧﮕﺎﻫﻢ روی ﻟﺒﺎش ﻣﻮﻧﺪه ﺑﻮد .

– ﺑﺎران . . . ﺑﺎران . . .

ﺻﺪا ﻧﺰدﯾﮏ و ﻧﺰدﯾﮏ ﺗﺮ و ﺗﺼﻮﯾﺮش ﻣﺤﻮ و ﻣﺤﻮ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﺪ.

ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ اﻧﮕﺎر ﯾﻬﻮ ﺑﻪ ﯾﻪ دﻧﯿﺎی دﯾﮕﻪ ﭘﺮﺗﺎب ﺷﺪم . ﭼﻬﺮه ی ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﺎﻣﺎن و ﻣﻘﺎﺑﻠﻢ دﯾﺪم .

وای ﻣﺎﻣﺎن اﯾﻨﺠﺎ ﭼﯿﮑﺎر ﻣﯿﮑﻨﻪ ؟ ﻧﮑﻨﻪ ﭘﺴﺮه رو دﯾﺪه ﺷﺎﮐﯽ ﺷﺪه ؟!

ﻧﮕﺎﻫﻢ و ﭼﺮﺧﻮﻧﺪم ﺗﻮ اﺗﺎق ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺧﻮدم ﺑﻮدم . ﺧﺒﺮی از رﺳﺘﻮران ﻧﺒﻮد .

ﭘﺮ اﻓﺴﻮس آﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪم و ﻧﮕﺎﻫﻢ و ﺑﻪ رﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎز روی ﭘﺎم اﻓﺘﺎده ﺑﻮد اﻧﺪاﺧﺘﻢ .

اﯾﻦ ﺑﺎر ﺻﺪای ﻓﺮﯾﺎد ﻣﺎﻣﺎن ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ از ﺟﺎم ﺑﭙﺮم . . .

– ﺑﺎران . . .

ذﻟﯿﻞ ﻣﺮده ﭼﺮا ﺟﻮاﺑﻢ و ﻧﻤﯿﺪی ؟

ﮐﺘﺎب از روی ﭘﺎم ُﺳﺮ ﺧﻮرد و اﻓﺘﺎد .

ﺳﺮم و ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﺑﺎ وﺣﺸﺖ ﮔﻔﺘﻢ :

-ﻣﺎﻣﺎن ﭼﯽ ﺷﺪه ؟

دﺳﺘﺶ و ﺑﻪ ﮐﻤﺮش زد و ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻏﺮﯾﺪ :

-ﺗﺎزه ﻣﯿﮕﯽ ﭼﯽ ﺷﺪه ؟

دو ﺳﺎﻋﺘﻪ دارم ﺻﺪات ﻣﯿﮑﻨﻢ .

اﻟﻬﯽ ﺑﯽ ﺑﺎران ﺑﺸﻢ ! ﺑﺎز رﻓﺘﯽ ﺗﻮ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﭙﺮوت ؟ 

 

 

دانلود رمان کابوس | نوشته:کاترین ساتکلیف بدون سانسور با لینک مستقیم

دانلود رایگان رمان عشق یخی | نوشته: نیلی بدون سانسور با لینک مستقیم

دانلود رمان دلدادگی شیطان | نوشته:شیرین نورنژاد بدون سانسور با لینک مستقیم

دانلود رمان طالع نحس | نوشته:شادی قربانی بدون سانسور با لینک مستقیم

دانلود رمان بازمانده هات | نسخه کامل و بدون سانسور با لینک مستقیم

دانلود رمان عشق عموزاده | به قلم زهرا (نسخه کامل) با لینک مستقیم و رایگان

دانلود رمان فریادهای خاموش شده ی من بدون سانسور با لینک مستقیم

دانلود رمان همسر قلابی | به قلم Stacey Lynn (نسخه کامل) با لینک مستقیم

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

تعداد موارد موجود در سبدخرید: 0

تمامی حقوق مطالب برای پویادانلود محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.

رمان فرستاده epub

طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.


دانلود فایل با فرمت PDFDownloads-icon


دانلود رمان فرستاده pdfDownloads-icon


دانلود رمان فرستاده برای pdfDownloads-icon


رمان فرستاده pdfDownloads-icon

Novelbaz.me

دانلود رمان فرستاده نسخه کامل پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجباری، پلیسی نويسنده رمان: مهسا حسینی تعداد صفحات: 622

خلاصه‌‌ رمان : رمان فرستاده روایتگر داستان زندگی دختری هست که با رویاهایش زندگی می کند… دختری که جسور، احساساتی، خیالباف، نکته بین و کنجکاو هست! دختری که با همین کنجکاویش مسیر زندگی خود را تغییر می دهد… قسمتی از متن رمان فرستاده نگاه خجالت زده ام رو پایین انداختم. دستش به سمت چونه ام اومد.

رمان فرستاده epub

آروم سرم و بالا آورد، لبخند روي لباش نشسته بود. قلبمو به تپش انداخت. محو چشم هاي آبی رنگش شده بودم. دسته اي از موهاي روشنش روي پیشونیش ریخته بود. چشم هاش همراه با لباش می خندید. دست راستمو گرفت و بالا آورد تو فاصله ي کمی از صورتش نگه داشت. داشتم از خوشی سکته می کردم. می خواست دستم و ب*وسه. واي خداي من… اما نه… لب هاش تکون خورد. انگار چیزي می گفت. صداش از یه جاي دور می اومد. نگاهم روي لباش مونده بود. – باران… باران… صدا نزدیک و نزدیک تر و تصویرش محو و محو تر می شد… تا جایی که انگار یهو به یه دنیاي دیگه پرتاب شدم. چهره ي عصبانی مامانو مقابلم دیدم. واي مامان اینجا چیکار می کنه؟ نکنه پسره رو دیده شاکی شده؟! نگاهمو چرخوندم تو اتاق کوچک خودم بودم. خبري از رستوران نبود. پر افسوس آهی کشیدم و نگاهی و به رمانی که باز روي پام افتاده بود انداختم. این بار صداي فریاد مامان بود که باعث شد از جام بپرم… – باران… ذلیل مرده چرا جوابم و نمیدي؟ کتاب از روي پام سر خورد و افتاد. سرمو بالا گرفتم و با وحشت گفتم: – مامان چی شده؟ دستشو به کمرش زد و عصبانی غرید: – تازه میگی چی شده؟ دو ساعته دارم صدات می کنم. باز رفتی…

کاربر محترم اگر نویسنده این رمان هستید و درخواست حذف آن را از تارنمای نوول باز داریداینجا کلیک کنید

قشنگ بود

الی : خلاصش منو یاد سریال آقای ملکه انداخت… خیلی این رمان جالب و قوی نبود…

الی : عالی بود عالی.. اصلا مگه میشه نویسنده خانوم پوراصفهانی باشن و رمان معرکه نباشه…

عاطفه : بسیار زیبا‌…

Shadan : خیلی قشنگ بود من خیلی تونستم با این رمان ارتباط برقرار کنم مرسی 😍😍…

بهاره : بهترین رمانی بود که خوندم عالی بود به نظرم کاملا قابلیت تبدیل شدن به یه سریال خو…


Downloads-icon


دانلود نسخه pdfDownloads-icon


دانلود رمان فرستاده pdfDownloads-icon

 گردبند مرغ آمین {درجه 1 } گوشی موبایل طرح ماشین دیمو + 1 سال گارانتی دیمو جارو برقی و پمپ باد ماشین درجه 1 سنور پارک آیینه ای +دوربین HD خرید پستی کفش Nike مدل Air تب ستج دیجیتالی شیشه شوی حرفه ای سه کاره پنکه مینی usb درجه 1 گوشی موبایل طرح آیفون 7 گریدaaa+ خرید کیف پشت صندلی مخصوص خودرو ساپورت شلواری طرح لی اسليم ليفت درجه 1 ساک دستی ورزشی آدیداس مدل Vitality { اورجینال } خرید پستی کیف دخترانه Nike مدل Doriana  موبایل ساعتی 2 سیمکارته با کیبورد کشویی گوشی موبایل طرح آیفون 7 پلاس – آندروید – 3 جی واقعی گوشی موبایل طرح سامسونگ گلکسی اس 6 ریموت کنترل همه کاره قیچی لیزردار بالش طرح اموجی(اورجینال) موبایل مینی طلایی برند orod گوشی موبایل 2 سیمکارته طرح آیفون 6 با سیستم عامل آندروید گوشی اورجینال Kenxinda Venus Dual 16GB  برچسب ال سی دی ضدضربه تلفن همراه لوگوی خوش امد گویی خودرو گوشی موبایل طرح سونی زد 5 آندروید – فول کپی خرید پستی ساعت مچی ضد آب Fucda لاک حرارتی 2016 پیچ گوشتی همه کاره  فروش پستی لامپ اضطراری هندی بالب LED – مدل ثابت گوشی اورجینال KEN XIN DA RG550 اسپری آتش خاموش کن خودرو mp3 پلیر طرح آندروید لامپ جادویی Stick N Click درجه 1 گوشی موبایل کودک تاچ می واکرکودک گوشی موبایل مینی به اندازه انگشت اشاره با 1 سال گارانتی کبریت دایمی اورجینال گوشی موبایل 4 سیمکارته LG -A395 پمپ فندکی خودرو جا کنترلی رومبلی درجه 1 خرید پستی توپ بازی شگفت انگیز کیکبو – Kikbo Ball جارو فندکی ماشین درجه 1 گوشی Orod GB101G رنگ لاکچری نیم بوت مردانه CAT دستگاه ردياب هوشمند آي تگ گوشی موبایل موبایل OROD Phone GB101G +یک سال گارانتی کابل فلش خور موبایل {کابل OTG } موبایل ساعتی سیمکارتخور طرح اپل واچ کوچکترین هندزفری بلوتوث جا مایعی و اسکاج فرچه طرح آفتابگردان اسپری پنچرگیری خودرو گوشی طرح آیفون 6 اس – با بدنه فلزی – بهترین کیفیت

 

نام رمان : بانوی قصه نویسنده : beste کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب (مگابایت) : ۵٫۶ (پی دی اف) – ۰٫۶ (پرنیان) – ۱٫۴ (کتابچه) – ۰٫۷ مگابایت (epub) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub تعداد صفحات : ۵۲۹

عنوان کتاب:فرستاده نویسنده:مهرسا.م تعداد صفحات پی دی اف: ۶۰۸ تعداد صفحات جاوا: ۲۶۸۳ وبسایت نویسنده(منبع):

 

رمان فرستاده epub

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دانلود اپلیشن های سایت


Downloads-icon


دانلودرمان فرستاده از mehrsa-m با فرمت pdf,apk,java,epubDownloads-icon

امروز مطلب جدیدی ارسال نشده است

نام رمان :رمان کدبانوی من

به قلم :ناشناس

حجم رمان :1.04 مگابایت پی دی اف , 1.04 مگابایت نسخه ی اندروید ,0.93 مگابایت نسخه ی جاوا , 311 کیلو بایت نسخه ی epub

رمان فرستاده epub

خلاصه‌ای از داستان رمان:

تو شرکت پوستم کنده شده بود . یکی از مشتریها دبه کرده بود و زده بود زیر قراردادش داشت کل شرکت ما رو به خاک سیاه می شوند . کلی روش حساب کرده بودیم و با سرمایه اش می خواستیم یه حالی به خودش و خودمون بدیم . ولی حالا مرتیکه عین خیالشم نبود . زنگ زده بود گفته بود قرارداد کنسله . من دارم از ایران میرم . سه تا از بچه ها رو فرستاده بودم برم خرش کنن . وگرنه باید خسارت شرکت و خودم می دادم . چون…..


:فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

تو شرکت پوستم کنده شده بود . یکی از مشتریها دبه کرده بود و زده بود زیر قراردادش داشت کل شرکت ما رو به خاک سیاه می شوند . کلی روش حساب کرده بودیم و با سرمایه اش می خواستیم یه حالی به خودش و خودمون بدیم . ولی حالا مرتیکه عین خیالشم نبود . زنگ زده بود گفته بود قرارداد کنسله . من دارم از ایران میرم . سه تا از بچه ها رو فرستاده بودم برم خرش کنن . وگرنه باید خسارت شرکت و خودم می دادم . چون معرفه اون مرتیکه من بودم . همه قراردادهای دیگه رو پیچونده بودیم چسبیده بودیم به این یارو . پول ازش می ریخت . اعصابم خورد خورد بود . بدتر اینکه بچه ها دست از پا درازتر اومده بودن . میگفتن یارو هیچ جوری خر نمیشه . ولی من هنوز از آخرین حربه ام استفاده نکرده بودم . حقه مخصوصی که همیشه شرکت ما رو نجات داده بود .

رمان کدبانوی من
منبع:http://www.forum.98ia.com/

رمان حافظه‌ی شخصی از رها امینی نام کتاب:حافظه‌ی شخصی نویسنده: رها امینی ژانر: عاشقانه، اجتماعی ناشر: رمانسرا تعداد صفحات: 996 خلاصه‌ی داستان: سایه موهوم گذشته…

رمان مانلی از فریبرز یدالهی نام کتاب: مانلی نویسنده: فریبرز یدالهی ژانر: عاشقانه، اجتماعی ناشر: رمانسرا تعداد صفحات: 95 خلاصه‌ی داستان: این رمان عاشقانه‌ای است…

رمان طلوع در سرزمین خدایان از الی نجفی نام کتاب: طلوع در سرزمین خدایان نویسنده: الی نجفی ژانر: تاریخی، عاشقانه ناشر: رمانسرا تعداد صفحات: 383 خلاصه‌ی…

رمان تا نگردی آشنا از لیلا.م نام کتاب: تا نگردی آشنا نویسنده: لیلا.م ژانر: اجتماعی، عاشقانه ناشر: رمانسرا تعداد صفحات: 929 خلاصه‌ی داستان: قصه‌ی تا…

رمان سلین نام کتاب: سلین نویسنده: سحر کریمی ژانر: عاشقانه، اجتماعی ناشر: رمانسرا تعداد صفحات: 174 خلاصه‌ی داستان: سلین داستان دختری‌‌ست که بی‌آنکه بخواهد، متهم…

واقعا که این چه زندگی هست پسره هر کار دلش خواسته کرده بعد با خوب و خوشی به زندگیش ادامه داد بعد هم کسی بهش چیزی نگفت……واقعا هدفتون از این رمان چی بود…و پیام محوری این رمان چیه واقعا!!!!؟؟؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

وبسایت رمانسرا از اردیبهشت 1393 در جهت ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی و همچنین دسترسی راحت‌تر علاقه‌مندان به کتاب شروع به کار کرد.

تمام حقوق مادی و معنوی برای رمانسرا محفوظ است.


دانلود رمان کدبانوی من با فرمت pdfDownloads-icon


رمان کدبانوی من فرمت pdfDownloads-icon


توییترDownloads-icon


لینکداینDownloads-icon


تلگرامDownloads-icon


واتس اپDownloads-icon

دانلود رمان فرستاده نوشته مهسا حسینی برای موبایل و کامپیوتر

 

خلاصه:

فرستاده روایت گر داستان زندگی دختریه که با رویاهاش زندگی میکنه .

جسوره ، احساساتیه ، خیالبافه ، نکته بینه و کنجکاو ! که با همین کنجکاویش مسیر زندگیش و عوض میکنه.

رمان فرستاده epub

 

تعداد موارد موجود در سبدخرید: 0

تمامی حقوق مطالب برای پویادانلود محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.

طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.


دانلود رمان ErEo بدون سانسور نسخه pdf با لینک مستقیم و رایگانDownloads-icon


Downloads-icon

عنوان کتاب: قایمکی

نویسنده: فردین و خورشید.ر

تعداد صفحات پی دی اف:۱۸۷

تعداد صفحات جاوا:۷۳۰

منبع:سایت نودهشتیا

رمان فرستاده epub

 

خلاصه:میعاد پسر دانشجو ایی است که چند وقتی است از دختری در دانشکده به نام ژینا خوشش میاید و چون آن دختر در پرورشگاه بزرگ شده میترسد او را به خانواده معرفی کند. میعاد از خانواده مذهبی و ثروتمندی است . او با دختر عموی خود نامزد است .آنها قرار است به ایران بیایند و میعاد باید به همین زودی با پردیس عقد کنند. وقتی میعاد به پدر خود میگوید که خواهان ازدواج با پردیس نیست و میخواهد با ژینا ازدواج کند ….

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته قایمکی اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:اوج لذت

نویسنده: باربارا کارتلند

تعداد صفحات پی دی اف:۷۸

تعداد صفحات جاوا:۴۶۲

 

خلاصه:گتا و دو خواهرش مجبورند بعد از مرگ مادرشان خانه محل زندگیشان را به پسرعموی مادرشان تحویل بدهند. تا اینکه نامه ای از پسر عموی دیگر مادرشان سیلویو که در هندوستان است به دست آنها می رسد. او از مرگ مادرشان بی خبر است و به او خبر می دهد که به مقام لردی رسیده است و از او می خواهد یکی از دخترانش را برای ازدواج با او به هندوستان بفرستد تا بعد از ازدواج بتواند فرمانده یکی از ایالت شود.دو خواهر بزرگتر گتا در آستانه ازدواج با مردان دیگری هستند و گتا که محلی برای زندگی ندارد تمایل خود را به این ازدواج اعلام میکند.خواهرانش به او می گویند حتی اگر در خانه غریبها زندگی کند بهتر از این است که بخواهد با این مرد که ملقب به کوه یخ است ازدواج کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته اوج لذت اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:ستاره

رمان فرستاده epub

نویسنده:شیوا نظری

تعداد صفحات پی دی اف:۱۴۵

تعداد صفحات جاوا:۶۱۸

 

خلاصه:ستاره نمیفهمید که چرا مامان نسرین فقط جلوی دیگران با او به خوبی رفتار میکردوقتی با هم تنها بودند همیشه با عصبانیت و کم حوصلگی باهاش حرف میزد و بدتر از همه نمیفهمید که چرا مامان نسرین نمیذاره مهرداد دوست خانوادگیشان که تقریبا همه خرج زندگی ستاره را میپرداخت با او راحت باشد مهرداد عاشق ستاره بود ولی اگر مامان نسرین با ان همه بدگویی اورا پیش همه خراب نمیکرد …..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته ستاره اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:تقدیر شیرین

نویسنده:زهرا اسدی

تعداد صفحات پی دی اف:۹۱

تعداد صفحات جاوا:۷۹۳

 

خلاصه:دختری بسیار زیبا، مهربان و خوب که بخاطر این صفات مورد توجه همگان است به نام شیرین در خانواده پر جمعیت و فقیری زندگی میکند که تفاوت ظاهریش با افراد خاواده برایش تعجب آور است. از همه بیشتر برادر بزرگترش علی به او محبت میکند کم کم بر اثر تلاشهای علی خانواده از حالت فقر بیرون میاید دائی خانواده و پسرش فرید برای شرکت در عروسی برادر شیرین از بحرین به ایران میاید و فرید هم به جمع دوستداران شیرین افزوده میشود.
در این میان شیرین متوجه میشود که برادر بزرگترش هم بشدت عاشق دختری است ولی راضی نمیشود اسم و مشخصات دختر را به خانواده بگوید، بعد از یک سال دوباره دایی و فرید این بار به همراه زندایی به ایران میایند و شیرین را خواستگاری میکنند. مادر، شیرین را وادار به این ازدواج میکند با این ترفند که سد راه زندگی علی را برمیداره، وقتی شیرین به بحرین میرود متوجه میشود که فرید همسر دیگری هم داره که موضوع را از او و خانواده اش پنهان کرده بودند. شیرین عصبانی از این حیله تصمیم میگیرد که هر جور شده به ایران باز گردد ولی زندایی به او میگوید تا وقتی بچه دار نشده به اجازه بازگشت نمیدهند و…..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته تقدیر شیرین اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:تولد مشترک

نویسندگان:کارگروهی

تعداد صفحات پی دی اف:۳۵۸

تعداد صفحات جاوا:۱۵۴۸

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:

مکانی مشترک
نقطه ای مشترک
اتفاقی مشترک
همه چیز مشترک بود
درست مثل تولد
تولد مشترک آنها
دور هم گرد شدند
چه ترسناک است
قدم نهادن در مکانی که
اطمینانش باز شدن است و پاشیدن
چه ترسناک است
با وجود او
نزدیکی به همدیگر
حتی با باوری سفید

روایت داستان از زبون شش نفره و اول شخصه
فضای داستان : خارج از ایرانه
و عاشقانه با چاشنی دلهره و هیجان !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته تولد مشترک اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:مرد یخی

نویسنده:*فاطمه خانوم*

تعداد صفحات پی دی اف:۲۹۶

تعداد صفحات جاوا:۱۴۰۵

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:یه مرد خشن که دنیاش خلاصه شده تو سیگار روی لب ، لباس های مارک دار و سفرهای اروپایی …یه دختر از جنس احساس، اسیر بازی روزگار شده و سهمش از زندگی یه صندلی سرد به اسم ویلچره!یه روزی، یه جایی سرنوشت این دو نفر رو مقابل هم قرار میده…زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از تنهایی ، و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان ، و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته مرد یخی اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:همه سهم دنیا رو ازم بگیر(در تمنای توام ۲)

نویسنده:رویا رستمی(روها)

تعداد صفحات پی دی اف:۱۶۲

تعداد صفحات جاوا:۸۴۵

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:کیان زانو زده تا طبق شرط بندی که با دوستاش کرده و باخته حالا اولین دختری رو که دید با چشم بسته بهش بگه دوسش داره…رو می خواد گفتن ..این جمله اما اگه اتفاقی اون دختر فرشته باشه که بعد از دو سال اونو از نزدیک دیده؟ فرشته ایی که تو این دو سال خانومتر شده و اما نگاهش عاشقه و البته مغرور و کیان چطور پا رو دل بزار و باور کنه تمام اون دو سالو؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته همه سهم دنیا رو ازم بگیر اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب: به یاد مانده

نویسنده:شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف: ۳۰۵

تعداد صفحات جاوا: ۲۲۰۶

وبلاگ نویسنده(منبع):شطرنج عشق

 

خلاصه:مهناز و افسانه با هم دوست هستند در یک روز که باران بسیار شدیدی میبارد و مهناز نیز با او نیست هم کلاسی ها او را سوار ماشینی میکنند که آن مرد به خواستگاری او میاید . امیر فتحی سرگرد خلبان نیروی هوای که ۱۴ سال از افسانه بزرگتر است مردی فهمید و با شعور و پسر عمو مهناز است . افسانه در ابتدا با این ازدواج مخالف است ولی پدر افسانه خوبیهای امیر را برای افسانه بار میشمرد و از افسانه میخواهد چند بر با امیر بیرون برود اگر باز هم او را نپسندید از ازدواج با او خود داری کند افسانه بعد از چند بار متوجه میشود که امیر پسر خوبی است و چون مادر افسانه میخواهد به دیدار دخترانش در آمریکا برود پدر افسانه پیشنهاد یک عقد را میدهد تا در نبود مادر افسانه آنها مشکلی نداشته باشند تمامه قررها گذشته میشود . یک هفته مانده به عقد….

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته به یاد مانده اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:قصه عشق

نویسنده:شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف: ۱۲۰

تعداد صفحات جاوا: ۸۴۱

منبع:وبلاگ شطرنج عشق

 

خلاصه:مجید دوست علی و عاشق خواهر علی به نام نسترن است وقتی نسترن از انتظار خواستگاری مجید خسته میشود با حمید ازدواج میکند همه از اینکه نسترن با مجید ازدواج نکرد تعجب میکنند .مجید هم دیگر به خانه آنها نمیاید .یاسی خواهر نسترن حالا بزرگ شده و مجید بد از سه سال که یاسی را میبیند جوری برخورد میکند که یاسی دیگر آن نگاههای برادرانه را در او نمیبیند .نگاها و برخوردها عاشقانه است مجید یاسی را از جان عزیزتر میداند .نسترن به این عشق حسادت میکند مجید زندگی سرشار از عشقی به یاسی تقدیم میکند ولی…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته قصه عشق اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:گلبرگ های خزان عشق

نویسنده: شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف: ۲۰۷

تعداد صفحات جاوا: ۱۵۳۰

منبع(وبلاگ نویسنده):شطرنج عشق

 

خلاصه:الهام بسیار به عمه مریم شباهت دارد و چون عمه مریم عاشق شده بود و به عشقش نرسیده بود خود را کشته بود حالا همه مواظب الهام بودند که یک بار عاشق نشود و همین اتفاق برای الهام تکرار نگردد . با قبول شدن الهام در دانشگاه او که دختر زیبایی بود مورد توجه پسرها قرار میگیرد ولی الهام با توجه به جو خانواده به شدت از دوستی با پسرها وحشت دارد .روزی که الهام دربدر به دنبال کتاب در کتاب فروشیها میگردد پسری به او نزدیک شده و خود را چنین معرفی میکند،من حمید رضا شهیدی دانشجوی تخصصی آسیب شناسی در اندام بینایی هستم و میتونم این کتابها را به شما بدهم در صورتی که با یکدیگر آشنا شویم با ردّ این آشنایی پسر میرود الهام سأعتی بعد او را باز میبیند .الهام که در ماشین برادر خود احسان نشسته است متوجه دوستی برادر خود با حمید رضا میشود ،احسان از حمید رضا تعریف کرده و او را مخ دانشگاه مینامد و میگوید تا به حال به هیچ دختری روی خوش نشان نداده و از حمید رضا میخواهد که با هم شام بیرون بروند.اینگونه بود که این دو با یکدیگر دوست شدند احسان نیز با این دوستی مخالفتی نداشت این دوستی به عشقی زیبا منتهی شد .الهام نیز عاشق حمید رضا شده بود ولی…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته گلبرگ های خزان عشق اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:تلخ و شیرین

نویسنده: شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف: ۹۵

تعداد صفحات جاوا: ۶۹۲

وبلاگ نویسنده(منبع):شطرنج عشق

 

خلاصه:سپیده در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد قبول میشود ولی به خاطر اینکه مراعات پدرش را به خاطر پرداخت شهریه دانشگاه آزاد صحبتی از قبولی نمیکند .امیر پسر عمه مهین به پدر سپیده میگوید که سپیده در دانشگاه قبول شده و پدرش او را به دانشگاه میفرستد . امیر دانشجوی پزشکی است و سپیده را دوست دارد ولی سپیده از او خوشش نمیاید .سپیده در دانشگاه با پسری اشنا میشود که زیبا و پولدار است و عشق پاکی به سپیده دارد .امیر به سپیده هشدار میدهد که پسری که تو را دوست دارد چندین دختر را به رسوایی کشانده ولی شهاب به خواستگاری سپیده میاید پدر سپیده ۴۰ روز مهلت میگیرد و بد هم جواب ردّ به خانواده شهاب میدهد سپیده به شدت با این تصمیم پدر مخالف است و …..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته تلخ و شیرین اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:خورشید

نویسنده: شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف:۲۸۹

تعداد صفحات جاوا:۲۳۹۵

منبع:وبلاگ شطرنج عشق

 

آغاز کتاب:

به قدری عصبی بودکه حدواندازه ای برای ﺁن نمیشدتصورکرد.تمام شب گذشته رابعدازشنیدن خبرگریه کرده بودودائم به دنبال یک دلیل منطقی برای ﺁن اتفاق می گشت!نمی دانست مقصراصلی چه کسی بوده ویاچه کسانی می توانستنددرتصمیمی که اوگرفته نقش اصلی رابه عهده داشته باشند!تمام طول مسیردرهواپیمافقط اشک ریخته بودبه طوریکه تمام مهماندارهامتوجه ی این موضوع شده بودندوبه صورتهای مختلف سعی درتسلی دادن اوداشتنداماهیچیک دلیل اصلی اینهمه گریه واشک که ازچشمانﺁبی وزیبای اومیریخت رانمی دانستند!خوداوهم هیچ تمایلی به گفتن غم لانه کرده دردلش رانداشت.بالاخره هواپیمابعدازطی مسیری تقریبا”یک ساعته ازمقصدشیرازبه فرودگاه تهران نشست ومسافران طی گذراندن مراحل لازم ازهواپیماپیاده شدند.اوهم تنهاوسیله ی همراهش راکه یک کیف سامسونت کوچک ویک کیف دستی بودرابرداشت وازهواپیماخارج شد.درسالن انتظارتوقع دیدن هیچکس رانداشت ولی برخلاف میل باطنیشﺁناهیتابه فرودگاهﺁمده بود.ﺁناهیتابه محض اینکه اورادیدبه طرفش رفت وبامهربانی خواهرانه ای سامسونت اوراگرفت وباصداییﺁهسته سلام کرد.مانداناحتی حوصله ی جواب سلام دادنﺁناهیتاراهم نداشت فقط دلش میخواست هرچه سریعتربه خانه برسد.هردوشانه به شانهﻯﻯهم ازسالن خارج شدند.وقتیﺁناهیتاماشین راروشن کردقبل ازحرکت روکردبه مانداناوگفت:مانی…مانداناسرش رابه صندلی تکیه داده بودوقطرات اشکی راکه بی محاباازچشمهایش می ریختندراپاک میکرد.ﺁناهیتا دوباره گفت:مانی…بسه…با توهستم.ماندانابدون اینکه به اونگاه کندگفت:زودترمن رو به خونهﻯپدربزگ برسون.ﺁناهیتایکه ای خوردوگفت:اونجا چی کارداری؟!!مانداناهمانطورکه سرش رابه پشتی صندلی تکیه داده بودچشمهایش رابست وگفت:میخوام بدونم اونم ازاین اتفاق خبرداشته وهیچ کاری نکرده یاهنوزبیخبره…ماندانابه قدری عصبی بودکهﺁناهیتاکاملا”ازصدایش این حالت اوراتشخیص میدادولی باتمام این اوصاف هنوزماشین رابه حرکت درنیاورده بود;دوباره گفت:ولی ماندانا…من که پای تلفن به توتوضیح دادم…مامان بزرگ خودش اینطورخواسته وخودش هم همهﻯکارهاش رو کرده…توکه بهترازمابه اخلاقش ﺁشنایی داری…به خدامامان ازوقتی مامان بزرگ اون کار رو کرده دائم غصه میخوره واشک میریزه…باباهم خیلی…مانداناچشمهایش رابازکردوباعصبانیت بهﺁناهیتانگاه کردوگفت:حرکت میکنی یابرم تاکسی بگیرم؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته خورشید اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب: پرستار مادرم

نویسنده:شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف: ۳۲۸

تعداد صفحات جاوا: ۲۰۴۳

منبع:وبلاگ شطرنج عشق

 

خلاصه:سیاوش یک مهندس موفق است که در پول و مقام غلت می خورد ولی از لحاظ زندگی خانوادگی مشکلات زیادی دارد. از زنش که از لحاظ اخلاقی فاسد است طلاق گرقته و پسر ۸ ساله اش بسیار عصبی و بداخلاق است و مادرش قطع نخاع شده است. او در به در دنبال یک پرستار مورد اعتماد میگردد تا اینکه دوست صمیمیش مسعود کسی را به او معرفی میکند….

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته پرستار مادرم اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:پاورقی (جلد اول و دوم)

نویسنده: شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف: ۱۹۰

تعداد صفحات جاوا: ۱۲۶۰

منبع: وبلاگ شطرنج عشق

 

آغاز کتاب:

دوم دبیرستان بودم.هوای نم گرفته وبارون خورده پاییزی حسابی حالم روگرفته بود.تاازمدرسه به خونه برسم بازم لج کردن به خودم روشروع کردم.کاپشنم رو درآوردم وگذاشتم حسابی بارون به تنم بخوره.وقتی رسیدم خونه شده بودم مثل موش آب کشیده.مامانی(مادربزرگم)تاچشمش به من افتادبنای جیغ ودادش روگذاشت:بازخل شدی دختر؟…بازچته؟چراباخودت اینجورکردی؟بدوبدوبروحموم یه دوش آب گرم بگیر یه لباس درست وحسابی هم بپوش تامن غذات روبکشم بیارم.صدای زنگ دربلندشد.ماندانا بودخواهرم.یه سال ازمن بزرگتره ولی خیلی عاقلترازمن نشون میده!نمیدونم شایدم واقعا من دیوونه هستم وخودم هیچ وقت باورنکردم!اونروزدوباره دلم تنگ شده بود…دوباره دلم مامان وبابا رومیخواست…پی بهونه بودم تاپاچه یکی روبگیرم…ولی خوب دیگه دستم روشده بود.همه میدونستن وقتی کارهای غیرمعقول ازم سرمیزنه…یعنی دوباره قاطی دارم…یعنی دنبال یه چیزی میگردم تا تلافی وعقده نبودن مامان وبابا رو روسراون چیزخالی کنم! برای همین ازوقتی دستم روشده بود دیگه کسی تواون شرایط سربه سرم نمیذاشت.روپوش مدرسه رودرآوردم پرت کردم روپله ها بعدشم همون جا کنارشومینه درازکشیدم روی یکی ازراحتی ها.قطره های بارون که به شیشه میخوردن ومی رقصیدن معلوم نبودچه جادویی کردن که خیلی زودخوابم برداصلا نفهمیدم چی شد که خوابم رفت.خوابم بردودوباره همون کابوس لعنتی اومد سراغم…اصلا هروقت نحسی میکردم حکایت همین میشد.خوابم میبرد وبعدشم همون کابوس…دیدن همون صحنه های آخرتصادف…جیغ مامان که بابا روصدامیکرد.فریادماندانا ودادهای آرش وکوروش وبعد صدای بابا…وبعد خوردشدن شیشه ومعلق خوردن ماشین توی تاریکی شب…دیدن نورچراغ ماشینها که چرخشی دورانی برام داشتن وبعدجیغ……….جیغ کشیدم ازجا پریدم.نمیدونم کی ولی عمه مهین وپسرش بهنام هم اومده بودن خونهءما.تمام صورتم ازاشک خیس شده بودوجیغ می کشیدم.نمیدونم باچه سرعتی ولی مامانی طبق معمول با یه لیوان شربت قند کنارم بود وعمه مهین بغلم کرده بود وسعی داشت آرومم کنه.بهنام اون موقع۲۲سالش بودوسال سوم پزشکی.نشسته بودروی یکی ازمبلها وبه من نگاه میکرد.بالاخره ساکت شدم وخیالم جمع شدکه دوباره تکرارهمون واقعه روتوخواب دیدم.واقعه ای که موقع حادث شدنش من فقط۶سالم بود.آرش۱۵سالش/کوروش۱۲سالش وماندانا۷ساله بود.وبعدهمون اتفاق بودکه دیگه مامان وبابا روندیدم.وقتی مطمئن شدم خواب دیدم وهمه چی تکرارهمون اتفاق بوده تازه دوباره زدم زیرگریه…ساکت نمیشدم.بهنام اومدجلومامانی وعمه مهین روکنارزد ونشست کنارم روی راحتی وگفت:بسه…بلندشوبریم بیرون یه ذره هوابخور…چنددقیه بعد درحالیکه ازگریه به هق هق افتاده بودم همراه بهنام سوارماشینش شدم وازخونه رفتیم بیرون…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته پاورقی (جلد اول و دوم) اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب: باده

نویسنده: سحر۶۷

تعداد صفحات پی دی اف:۴۴۵

تعداد صفحات جاوا:۱۵۹۲

منبع:وبلاگ رمان… رمان… رمان

 

خلاصه:رمان من در مورد دختری به اسم باده دختری مثل باده …مثل یه نسیمه …دختر قصه ما خیلی مهربون غرور نداره …..ولی یکم لجباز ….. عاشقه ..دیوانه ور عاشقه …عاشقه پسرعمش امیرعلی…. امیرعلی خیلی خشک …سرد …مغرور…کنسل کنندس …ولی دختره قصه ما دوستش داره خیلی زیاد..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته باده اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:احساس من معلول نیست

نویسنده: سمیه.ف.ح

تعداد صفحات پی دی اف: ۲۹۰

تعداد صفحات جاوا: ۱۶۰۵

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:هنگامه دختری متفاوته . البته متفاوت نه از نظر خودش. از دید شمایی که اونو متفاوت می بیند. البته بعضی وقتها همینم غنیمته . چون خیلی ها ممکنه اصلاً نبیننش. چون اون معلوله . یه معلول جسمی . معلولی با هوش و قابلیتهایی خیلی بیشتر از تو ! خیلی بیشتر از من ! باز تا اینجا مشکلی نیست . مشکل وقتی به وجود می یاد که این آدم ، عاشق یه فرد سالم از نظر جسمی میشه . اون معلوله ولی احساسش معلول نیست . اون به اندازه ی من و تو یا حتی شاید خیلی بیشتر از ما ها ، عشق رو می فهمه ….

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته احساس من معلول نیست اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:همین امشب

نویسنده: شادی داوودی

تعداد صفحات پی دی اف: ۹۰۷

تعداد صفحات جاوا: ۶۹۴۵

وبلاگ نویسنده(منبع):شطرنج عشق

 

آغاز کتاب:

صدای خنده و هیاهوی همه ی دختر و پسرهای توی باغ گوش فلک رو کر کرده بود…صدای خنده ی منوچهر که گفت:مجید اونو ولش کن نمیاد…بیخود نرو دنبالش…و بعد صدای مجید به گوش رسید که گفت:تقصیر تو شد دیگه…شماها ادامه بدین من میرم ببینم میتونم راضیش کنم بیاد…ماهرخ توی اتاق کناردیوار زیر پنجره نشسته بود و به زخمی که پشت آرنج دستش در اثر سائیده شدن روی زمین ایجاد شده بود نگاه میکرد و از سوزشی که بعد از ریختن بتادین روی زخمش توسط خواهرش گلرخ ایجاد شده بود اشک توی چشمهاش حالا به بیرون راه پیدا کرده و گونه های برجسته اش رو مرطوب کرده بود…از شنیدن حرفهای منوچهر برادرش با حرص دندونهاش رو به روی هم فشار داد و روی کرد به گلرخ و عصبانیتش رو سر او خالی کرد و گفت:بسه دیگه گلرخ…دستم به جز جز افتاد از بس این کوفتی رو ریختی روی زخمم…گلرخ که۴سالی از ماهرخ بزرگتر بود نگاه دقیقی به صورت عروسکی ماهرخ کرد و لبخند زد و گفت:تو الان زخمت نیست که جز جز میکنه بیشتر دماغت سوخته که جلوی همه خوردی زمین و از این ناراحتی…من اگه تو رو نشناسم واسه لای جرز دیوار خوبم…ماهرخ دستش رو کشید عقب و گفت:ولم کن…اصلا لازم نکرده کاری کنی…همه اش تقصیراون منوچهر بیشعوره که اونجوری منو روی زمین کشید…گلرخ خندید و گفت:خوب بازی زوو همینه دیگه…تو هم که قربونش برم رووت زیاده و ول کن نبودی و هی زووو میکشیدی…خوب تو اگه صدات قطع میشد منوچهر اونجوری نمی کشیدتت روی زمین…در اتاق باز شد و مجید در حالیکه لبخند روی لبش بود روی به ماهرخ کرد و گفت:بدجور دستت زخم شده؟…آره؟ماهرخ به مجید که سرش رو فقط از لای در توی اتاق کرده بود نگاهی کرد و با حرص گفت:شما ها که بدتون نیومد و کلی هم خندیدین…حالا واسه چی میپرسی دستم بدجور زخم شده یا نه؟میخوای بیشتر بخندین؟مجید که سعی داشت خنده ی روی لبش رو به کنترل در بیاره به گلرخ که اونم خنده اش گرفته بود نگاه کرد و گفت:گلرخ من اصلا” خندیدم وقتی ماهرخ افتاد روی زمین؟…من کی خندیدم؟گلرخ که در حال بستن در محلول بتادین بود خنده ی روی لبش عمیق تر شد و گفت:مجید اگه تو خواجه حافظ شیرازی هستی پس تردید نکن در این که تو تنها کسی بودی که نخندیدی اگرم خواجه حافظ نیستی پس مدعی نشو…ماهرخ با عصبانیت از شوخی که بار دیگه در شرف سر گرفتن بر سر افتادن اون به زمین بود از روی زمین بلند شد و به سمت در رفت تا از اتاق خارج بشه…مجید سریع خودش رو عقب کشید تا ماهرخ که همیشه عصبانیت زیبایی های خاص صورتش رو هزاران برابر میکرد بدون اینکه به او برخورد کنه از اتاق خارج بشه و زمانیکه ماهرخ از جلوی مجید رد میشد با خشم به او نگاه کرد و گفت:خیلی خنده داشت؟!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته همین امشب اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب:فرستاده

نویسنده:مهرسا.م

تعداد صفحات پی دی اف: ۶۰۸

تعداد صفحات جاوا: ۲۶۸۳

وبسایت نویسنده(منبع):

www.mehrsa-m.ir

 

خلاصه:باران دختر خیالبافیه که در یک خانواده متوسط زندگی می کنه..یه خواهر و برادر بزرگتر از خودش داره…برادرش خیلی غیرتیه …باران و خواهرش بیتا با هم به کلاس نقاشی میرن..باران فکر می کنه که رئیس اموزشگاه آقای فلاح از اون خوشش میاد و اونم همین طور..سعی می کنه سر بسته به خواهر بگه …

از یه طرف دیگه دوست اخموی بهنام پاش به خونه شون باز میشه و باران اون رو چندین بار در حال سرک کشیدن به زیر زمین خونه و … دیده و به اون مشکوک میشه…تا اینکه مشخص میشه که …

داستان بسیار زیبا و جذابیه بهتون توصیه می کنم حتما بخونیدش.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته فرستاده اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان کتاب: رسوب

نویسنده:خورشید.ر

تعداد صفحات پی دی اف: ۵۹۱

تعداد صفحات جاوا: ۲۸۱۹

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه: دختری از جنس دختران ۲۱ ساله … در آروزهای ۲۱ سالگی! در عمق جوانی ، پر از رویاهای تهی ! دختری همرنگ من … تو … و دیگران! درفراز زندگی و فرود روزمرگی… در چنگ خاموش عشق یا هوس؟ شاید در عمق حسرت ! اسیر در چاک دهان ها ، بی فرهنگی ها ! در لفافه ی کلمات ، سفسطه ها … فلسفه ها … علت ها… معلول ها … رسم ها! در شکست پوچ خاطرات !در مرز فرو دست سنت ها …طبقات … هوای نا ابد حرفها ، قول ها … در شمارش حضور و اولویت ها… اول بودن ها … دوم شدن ها …!سراب نمیشود… تمام نمیشود … فقط رسوب میشود !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته رسوب اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

عنوان رمان: از عشق بدم بدم بدم می آید

نویسنده: سید آوید محتشم

تعداد صفحات پی دی اف:۷۸۹

منبع: سایت نودهشتیا

 

منتشر شده برای کامپیوتر(pdf)، موبایل(java)، اندروید(apk)، اندروید؛ تبلت؛ آیفون؛ آیپد(epub)

 

آغاز کتاب:
صدای دادش پرده ی گوشم رو لرزوند!!باورم نمیشد خودش باشه!اینی که با صورت برافروخته و ابروهای گره کرده زل زده به صورتم و فریاد میزنه،همون آدم به شدت خونسرد و آروم گذشته باشه…همون آدمی که تو بدترین شرایط،حتی وقتی که یه کلام روی حرفش وایساده بود،آرامش تو رفتارش موج میزد!!!
بهم خوردن لباش رو میدیدم…حرکت انگشتاش رو بین موهاش…کلماتی که تند تند از دهنش خارج میشدن و … حلقه ی اشکی که بیشتر از حلقه ی تو انگشتاش میدرخشید!!!همه رو میدیدم تو یه سکوت و بهت پررنگ غرق بودم…
بغض پررنگی تو گلوم خونه کرده بود.یه بغض به پررنگی اینهمه سال رنج…رنجایی که بلاخره،تو قالب کلمات، داشتن از وجودش فوران میکردن…
دستش به طرف کتش رفت..از روی مبل چنگش زد …
ذهنم داشت به کار می افتاد….نمیخواستم گذشته تکرار شه…بس بود هرچی کشیده بودم…با خفه ترین صدای ممکن اسمش رو به زبون آوردم…بعید میدونستم بشنوه…ولی شنید…برگشت و خیره شد به صورتم…به صورتی که مطمئنا از رد سیلیش سرخ بود…
گذاشتم این بغض لعنتی سر باز کنه…گذاشتم همه ی حرفام برای تبرئه کردنم اشک بشن و لیز بخورن رو گونه هام!گذاشتم جلوش بشکنم…گذاشتم ببینه ضعفم رو…بازم من بودم که جلوش شکستم…
-من…

 

قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم،پوزخند زد…سیب گلوش لرزید…میدونستم بغض داره،اما پوزخند زد…هنوز چشماش از اشک میدرخشیدن…-تو چی؟؟؟
یه قدم بهم نزدیک شد…
یه قدم عقب رفتم…
یه قدم دیگه برداشت و با خشونت موهام رو چنگ زد…
بی توجه به اشکایی که صورتم رو میشستن،سرم رو بالا کشید…سرش رو پایین آورد…
گوشم رو گرفت جلوی دهنش…نزدیک نزدیک…صدای عصبی نفساش،مو به تنم سیخ میکرد…با عجز نالیدم…
موهامو بیشتر کشید…سرش رو نزدیک تر آورد…از بین فک قفل شده اش غرید-دیگی که برای من نجوشه،میخوام سر سگ توش بجوشه!
اینو گفت و موهام رو ول کرد و به طرف تخت هولم داد…قبل از اینکه بتونم از دردی که تو وجودم پیچید،ناله بکنم در اتاق بهم خورد و رفت…
من موندم و یه وجود پر زخم و سر پر حرف و قلب پر درد…
من موندم یه عالم حماقت که داشتن بهم دهن کجی میکردن!
***
اندکی قبل تر
صدای دست زدن و صلوات توی هم قاطی شد!لبای هم پر از خنده بود…تنها کسی که با قیافه ی جدی اونجا نشسته بود من بودم!!
نگاهم رو دور پذیرایی کوچیک خونه ی عمه چرخوندم…مامان داشت شیرینی تعارف میکرد،پرستو با یه لبخند خجالتی و گونه های سرخ سرش رو پایین انداخته بود!داریوش بین پسر عمه های امروز برادر زنای آینده نشسته بود و لبخند میزد…نگاهم رو صورت شاهین نشست،زیر گوش بابا پچ پچ میکرد…بابا هم با خنده جوابش رو میداد…
عمه هم که روی پا بند نبود!!!انگاری دخترش ترشیده بود و منتظر اینکه آقا داداش من بیاد خواستگاریش…
پیفی کردم و با حرص دست مامان رو که ظرف شیرینی خامه ای رو جلوم گرفته بود کنار زدم و بی توجه به اخمش،زل زدم به صورت منفور ترین عضو خونواده ی عمه!!!سر به زیر روی یه صندلی ،کنار داریوش نشسته بود و داشت با ریشه های قالی بازی میکرد…
صورتش سرد و یخی بود…مثل همیشه کوچیکترین احساسی رو نشون نمیداد…
زیر لب با خودم گفتم-امکان داره تو این یه مورد توافق داشته باشیم؟؟؟؟میشه تو یه مسئله ،ما به تفاهم برسیم؟؟؟یعنی…
دلم رو خوش کردم-اونم با این وصلت مخالفه!!!
صدای عمه نشست تو گوشم-ساکتی قربونت برم!!!
ته دل گفتم-الهی بی عمه شم ،-و بعد زمزمه کردم-یکم خسته ام!
سریع ادامه داد-آخ بمیرم…عقابم که اومد خسته بود!
زیر چشمی عقاب رو نگاه کردم…
زبونم رو روی لبم کشیدم و حرص خوردم-نکبت!تو دانشگاه خوب بلبل میشه،ولی تو جمع خونه …ای توف تو ذات ریاکار موذیت،پست فطرت!!
عمه متعجب گفت-صداتو ندارم گلم!
هوفی کردم و در جواب گفتم-چیزی نگفتم عمه جون!
لبخندی زد و دیگه دنباله ی حرف رو نگرفت! میدونست که به قصد مرگ از خودش و خونواده اش،مخصوصا پسر کوچیکه اش متنفرم!
عقاب سرش رو گرفت بالا….یه لحظه نگاهمون تو هم قفل شد…
با پوزخند نگام کرد و دوباره سرش رو انداخت پایین!!
توی دلم غرغری کردم و گفتم-دارم برات پرنده ی وحشی!!!
بعد دوباره نگاهم رو دور پذیرایی چرخوندم…
مامان داشت ریز ریز زیر گوش پرستو حرف میزد….یه نگاه بهش انداختم!به قول مامان خوشگل ترین دختر فامیل بود!!!البته از دید مامان من!چراکه هرکی سفید باشه،خوشگل به نظر میاد!پس نتیجه میگیریم من یه جوجه اردک زشتم!!
ولی از حق نگذریم پرستو خوشگل بود.پوست سفید،چشم و ابرو و موهای قهوه ای،لبای کوچولوی صورتی و یه بینی نسبتا گوشتی ولی قشنگ،که بدجور به صورت گردش میومد،اجزای صورتش رو تشکیل میدادن….
سرش رو بلند کرد و نگاه خیره ی منو دید…لبخند مهربونی زد!
سعی کردم با لبخند جوابش رو بدم…تنها عوض این خونواده ی منفور بود که میشد دوسش داشت!!!ولی فقط میشد!من نمیخواستم که بشه!!!برای همین به جای لبخند یه پشت چشم نازک کردم و رو برگردوندم!!
اینبار چشم تو چشم شدم با داریوش!داداش عزیزم…خوشگل و عالی!!!نقص نداشت!معرکه بود….از سرتم زیاده پرستو…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته دانلود رمان از عشق بدم بدم بدم می آید اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.

رمان فرستاده epub
رمان فرستاده epub
0


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *